من تو رو برمیگردونم (پارت ۳۱)
خیلی سوال هوشمندانه ای بود!تنها کسی که اونو دیده و میشناخت دکو بود !
یه نفس عمیق کشیدم و گفتم: آلمایت ولش کن...خودم توضیح میدم جریان چیه.....
*و شروع کردم به توضیح دادن *
وقتی تموم کردم آلمایت یه مکث کوتاه کرد و گفت: اونوقت کی تصمیم گرفته درباره ی این موضوع و اتفاقی که برای میدوریای جوان افتاده چیزی به گفته نشه؟
همون لحظه یا قاطعیت جواب دادم:این تصمیم رو من و مدیریت یو آی گرفتیم!
آلمایت با لحن تندی گفت:چرا ؟!!
و با همون لحن ادامه دادم:چون تو نمیتونستی قبل تموم شدن ماموریت برگردی!
همین که آلمایت خواست یه چیزی بگه دکو با صدای بلند گفت:بسههههه!
و رو به من کرد و گفت: کاچان! الان یه بحث جدی تری داریم!
و تا جریان خونه ی متروکه تو مغزم جرقه زد و گفتم:راست میگه ...یه موضوع جدی تری داریم که اگه کسی دربارش چیزی میدونه اون تویی آلمایت !
آلمایت با تعجب پرسید: درباره ی چی حرف میزنی باکوگوی جوان ؟
و دکو گفت:این یکی رو باید خودم توضیح بدم....اممم.... آلمایت ؟درباره ی آزاد کردن قدرت وان فور ال چیا میدونی؟....
آلمایت پرسید:به روش کدوم کاربر رو میگی؟
همون لحظه با جدیت گفتم :هیچ کدوم!هیچ کدوم از اون هفت کوسه نیست، مثل بمب ساعتی میمونه!
آلمایت با تعجب گفت: اولین باریه که یه همچین چیزی میشنوم ،توی اون خونه ی متروکه چه اتفاقی افتاد ؟
دکو گفت: وقتی اونجا گیر کرده بودیم و راه فراری نداشتیم ، کاچان یه حرف های بهم زد و همون لحظه یه قدرت نهفتهای درونم بیدار شد که حتی نمیدونستم چطوری ازش استفاده کنم که تموم شده و هی زیاد و زیادتر میشد و فقط تونستم به کاچان بگم زمین بخوابه و دیگه بعدش دیگه کنترل وان فور ال دست خودم نبود....
نویسنده:بقیش بمونه برا پارت بعد❤️🩹
بچه میدونم به مدت بود که پارت نمیزاشتم و به این خاطر عذر میخوام ، اگه تونستم بازم فردا و پس فردا میزارم چون توی ترم اول اصنننن نمیتونم فعالیت کنم😅🤦♀️
کلام آخر:پیش به سوی قدرت و فراتر از آن 🔥
یه نفس عمیق کشیدم و گفتم: آلمایت ولش کن...خودم توضیح میدم جریان چیه.....
*و شروع کردم به توضیح دادن *
وقتی تموم کردم آلمایت یه مکث کوتاه کرد و گفت: اونوقت کی تصمیم گرفته درباره ی این موضوع و اتفاقی که برای میدوریای جوان افتاده چیزی به گفته نشه؟
همون لحظه یا قاطعیت جواب دادم:این تصمیم رو من و مدیریت یو آی گرفتیم!
آلمایت با لحن تندی گفت:چرا ؟!!
و با همون لحن ادامه دادم:چون تو نمیتونستی قبل تموم شدن ماموریت برگردی!
همین که آلمایت خواست یه چیزی بگه دکو با صدای بلند گفت:بسههههه!
و رو به من کرد و گفت: کاچان! الان یه بحث جدی تری داریم!
و تا جریان خونه ی متروکه تو مغزم جرقه زد و گفتم:راست میگه ...یه موضوع جدی تری داریم که اگه کسی دربارش چیزی میدونه اون تویی آلمایت !
آلمایت با تعجب پرسید: درباره ی چی حرف میزنی باکوگوی جوان ؟
و دکو گفت:این یکی رو باید خودم توضیح بدم....اممم.... آلمایت ؟درباره ی آزاد کردن قدرت وان فور ال چیا میدونی؟....
آلمایت پرسید:به روش کدوم کاربر رو میگی؟
همون لحظه با جدیت گفتم :هیچ کدوم!هیچ کدوم از اون هفت کوسه نیست، مثل بمب ساعتی میمونه!
آلمایت با تعجب گفت: اولین باریه که یه همچین چیزی میشنوم ،توی اون خونه ی متروکه چه اتفاقی افتاد ؟
دکو گفت: وقتی اونجا گیر کرده بودیم و راه فراری نداشتیم ، کاچان یه حرف های بهم زد و همون لحظه یه قدرت نهفتهای درونم بیدار شد که حتی نمیدونستم چطوری ازش استفاده کنم که تموم شده و هی زیاد و زیادتر میشد و فقط تونستم به کاچان بگم زمین بخوابه و دیگه بعدش دیگه کنترل وان فور ال دست خودم نبود....
نویسنده:بقیش بمونه برا پارت بعد❤️🩹
بچه میدونم به مدت بود که پارت نمیزاشتم و به این خاطر عذر میخوام ، اگه تونستم بازم فردا و پس فردا میزارم چون توی ترم اول اصنننن نمیتونم فعالیت کنم😅🤦♀️
کلام آخر:پیش به سوی قدرت و فراتر از آن 🔥
- ۵۷۸
- ۲۶ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط